درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دل تنگی هام وانتظار و آدرس shame-mahtab.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 13
بازدید ماه : 46
بازدید کل : 9654
تعداد مطالب : 47
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


دل تنگی هام وانتظار
سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, :: 15:36 ::  نويسنده : ریحانه       

 


هوای دفترم امشب هوای دلتنگی است

غرور و بغض و نیازم غریق یکرنگی است

دچار می شوم اینجا ... دچار یک غربت

تمام ثانیه هایم اسیر این جنگی است،

که در گرفته میان گریز و جا ماندن

در این هوای تمنا، چه جای دلسنگی است؟

بهانه های قدیمی هنوز بیدارند

برای من که غرورم شکسته این ننگی است

نباید از تو بگویم ... نباید از تو بخوانم

غرور لعنتیِ من دچار بیرنگی است

گذشته بودم و با خود خیال می کردم،

فقط تویی که هوایت هوای دلتنگی است

هنوز بعدِ فراقی که بین ما افتاد،

گمان ساده ی خامم به فکر همرنگی است

دوباره بی تو من امشب عروج خواهم کرد

به سوی خاطره هایی که از دلی سنگی است!
 
 


ادامه مطلب ...


سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, :: 15:28 ::  نويسنده : ریحانه       
منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم
 
 

 
در چشمانت خیره شوم...دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم
 
 

 
 

 
منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم
 
 

 
سر رو شونه هایت بگذارم....
 


 
 

از عشق تو.....از داشتن تو...اشک شوق ریزم

 
منتظر لحظه ی مقدس که تو را در آغوش بگیرم
 
بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم
 
وبا تمام وجود قلبم وعشقم را به تو هدیه کنم
 
اری من تورا دوست دارم
 
وعاشقانه تو را می ستایم


ادامه مطلب ...


سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, :: 15:5 ::  نويسنده : ریحانه       

روزی دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، پرسید: «چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟»
پسر جواب داد: «دلیلشو نمی‌دونم؛ اما واقعاً دوسِت دارم!»
- تو هیچ دلیلی نمی‌تونی بیاری؛ پس چطور دوسم داری؟ چطور می‌تونی بگی عاشقمی؟
- من جداً دلیلشو نمیدونم؛ اما می‌تونم بهت ثابت کنم!

- ثابت کنی؟ نه! من می‌خوام دلیلتو بگی!
- باشه.. باشه! میگم؛ چون تو خوشگلی، صدات گرم و خواستنیه، همیشه بهم اهمیت میدی، دوست داشتنی هستی، باملاحظه هستی، بخاطر لبخندت..
آن روز دختر از جواب‌های پسر راضی و قانع شد.
متأسفانه، چند روز بعد، دختر تصادفی وحشتناک کرد و به حالت کما رفت.
پسر نامه‌ای در کنارش گذاشت با این مضمون:
«عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم؛ اما حالا که نمی‌تونی حرف بزنی، می‌تونی؟ نه! پس دیگه نمی‌تونم عاشقت بمونم! گفتم بخاطر اهمیت دادن‌ها و ملاحظه کردنات دوسِت دارم؛ اما حالا که نمی‌تونی برام اونجوری باشی، پس منم نمی‌تونم دوست داشته باشم! گفتم واسه لبخندات عاشقتم؛ اما حالا نه می‌تونی بخندی و نه حرکت کنی! پس منم نمی‌تونم عاشقت باشم! اگه
عشق همیشه دلیل بخواد مث الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره! واقعاً عشق دلیل می‌خواد؟ نه! معلومه که نه! پس من هنوز هم عاشقتم.»



ادامه مطلب ...


دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 20:12 ::  نويسنده : ریحانه       



دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 19:47 ::  نويسنده : ریحانه       

 برای من همین خوبه . .

 

 که با رویات میشینم

 

تو رو از دور می بوسم . .

 

 تو رو از دور می بینم . . !

 

 برای من همین خوبه . .

 

 بگیرم رد دنیاتو !

 

 ببینم ، هرکجا میرم . .

 

 از اونجا رد شدم باتو . . !

 

 همین که حال من خوش نیست . .

 

 همین که قلبم آشوبه . .

 

 تو خوش باشی ، برای من . .

 

 همین بد بودن هم خوبه . . !

 

 به اینکه بغضم از چی بود

 

 به اینکه تو دلم چی نیست . .

 

 تمام عمر خندیدم . .

 

 " تمام عمر " شوخی نیست . . !

 

 برای من همین خوبه . .

 

 بدونی بی تو نابودم . . !

 

 اگه جایی ازت گفتن !

 

 بگم من عاشقش بودم . .

 

 برای من همین خوبه . .

 

 که از هرکی تورو دیده . .

 

 شبی صد بار می پرسم :

 

 ازم چیزی نپرسیده . . ؟



ادامه مطلب ...


دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 1:18 ::  نويسنده : ریحانه       

 

 



دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 1:12 ::  نويسنده : ریحانه       

 

 



دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 1:5 ::  نويسنده : ریحانه       

 

 



دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 1:2 ::  نويسنده : ریحانه       

 

 



یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 23:58 ::  نويسنده : ریحانه       

 

قرارتنهایی ماروزجدایی فردابود

خلاصه فرداواسه ما شروع کلی دردا بود

فرداقراربودمن وتوازهمدیگه جدابشیم

فرداقراربودمن وتوهمدم گریه بی صدابشیم     

 



یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 23:57 ::  نويسنده : ریحانه       

گفتمش:دل میخری؟پرسید چند؟!

گفتمش:دل مال تو،تنها بخند

خنده کدد و دل ز دستانم ربود تا به خود باز

آمدم او رفته بود

دل  ز دستش روی خاک افتاده بود

جای پایش روی دل جا مانده بود

 

 



یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 23:56 ::  نويسنده : ریحانه       

 

من دلم تنگ کسی است

که به دلتنگی من می خندد

باور عشق برایش سخت است...

ای خدا،باز به یاری نسیم سحری

می شود آیا دل به دل نازک من بر بندد

 



یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 23:55 ::  نويسنده : ریحانه       

تمام ماجرای من

سه واژه شدبرای تو

سه واژه ی جدا،جدا

من و.....

شب و.....

هوای تو......

 



یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 23:55 ::  نويسنده : ریحانه       

وقتی که دلتنگ شدی

به یادبیار

کسی روکه خیلی دوستت داره

وقتی ناامیدشدی

به یادبیار

کسیوکه تنهاامیدش تویی

وقتی ساکت شدی

به یادبیار

کسیوکه به شنیدن صدای تومحتاجه

 



یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 23:53 ::  نويسنده : ریحانه       

شرمنده ام که بی تونفس میکشم هنوز



یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 3:19 ::  نويسنده : ریحانه       

آمد به سر قرار تنهایی من

به کوپه‌ای از قطار تنهایی من

آمد چمدان به‌دست آرام نشست

تنهایی تو کنار تنهایی من


***

بیهوده نه از زیاد و کم حرف زدیم

نه لحظه‌ای از شادی و غم حرف زدیم

تا صبح من و خدا نشستیم و فقط

درباره تنهایی هم حرف زدیم



یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 3:8 ::  نويسنده : ریحانه       

خاطراتم را بس که ورق زدم می نالیدن برگهای بی زبان 

 

دنبال چی می گشتم...؟ نمی دانم !

شاید ...

معصومیت از دست رفته را جستجو می کردم 

لابه لای ورقهای پوسیده و زخمی دلم .

 



یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 3:2 ::  نويسنده : ریحانه       

گاهی اوقات 

 

فکر کردن به بعضی ها…


ناخودآگاه لبخندی روی لبانت می نشاند…
دوست دارم

این لبخند های بیگاه و آن بعضی ها را
.



یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 2:56 ::  نويسنده : ریحانه       

گشتم و گشتم! چون حقیقت را یافتم رفتم پیش او، گفتم خدایا ازهمه دلگیرم، گفت حتی من؟ گفتم خدایا دلم را ربودند، گفت پیش از من.  گفتم خدایا چقدر دوری، گفت تو یا من! گفتم خدایا تنها ترینم! گفت پس من؟ گفتم خدایا کمک خواستم. گفت غیر از من؟ گفتم خدایا دوست دارم، گفت بیش از من. گفتم خدایا اینقدر نگو من! گفت:

من توام، تو من!

         من توام، تو من!

                  من توام، تو من!

 

 

 

 

 

                             من توام، تو من!



یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 2:52 ::  نويسنده : ریحانه       

 

بعضی وقتا فقط یه نفر رو میخوای که حرفت رو بفهمه...

یه نفر که مسخره ات نکنه...

بعضی وقتا میخوای هیچ حرفی نزنی!!!ساکت.آروم...اماحرفت میارن!!!!

بعضی وقتا همه انگار دشمنتن!!!همین!!

بعضی وقتا بدخنجری از دوستات میخوری...نه یکی..نه دوتا..چندتا..رفیق نامرد از سیانور هم بدتره...

بعضی وقتا اصلامیپرسی من چرا زنده ام؟؟؟

بعضی وقتا از همه عصبانی هستی!!

بعضی وقتا بیخودی همه رو دوست داری!!!

اما همیشه دلتنگی!دلتنگ کسانی که میتونی داشته باشی اما نتونستی...

...